ضرورت پاسخ به پرسشهای گوناگون درباره گذشته و آینده انسان، ذهن جستجوگر او را از هزاران سال پیش تاکنون به خود مشغول داشته است.
انسان از دیدگاه کل گرایانه یا فلسفی در جستجوی پاسخ به این پرسشها بوده است؛
– از کجا به این جهان آمده است؟
– برای چه به این جهان آمده است؟
– چگونه باید در این جهان زندگی کند؟
– آیا هدفی را در این جهان دنبال میکند؟
– آیا معنا و حقیقتی در وجود اوست؟
– آیا پاسخگوی رفتار خویش خواهد بود؟
– آیا در این جهان برای زندگی دیگر در جهانی برتر آماده می شود؟
– جایگاه انسان در ساختار هستی کجاست؟
و…
انسان از نگاه علمی جزء گرایانه یا علمی میخواهد بداند که:
– چگونه به ویژگیهای انسانی دست یافته است؟
– چه پیوندها و مناسباتی با طبیعت بیجان و جاندار دارد؟
– منشأ و سرچشمه انگیزههای او کجاست و چگونه پدید آمده است؟
– چگونه باید به هر یک از نیازهای خود پاسخ دهد؟
– ابعاد وجودی و عناصر بنیادین او کدامند؟
و…
با آنکه دانش نظری و کاربردیِ انسان از طبیعت رشد و پیشرفت کمّی و کیفی چشمگیری داشته است، اما این رشد و پیشرفت در زمینه شناخت انسان از خودش بسیار ناچیز و ناموزون بوده است. گذشته و به ویژه آینده انسان همچنان برای بسیاری مبهم و تاریک است. انسان بر انگیزههای رفتاری، ابعاد وجودی، تواناییها و جایگاه ویژه خویش در هستی اشراف ندارد. از سوی دیگر، «تبیین انسان» یک نگاه کل گرایانه است که اساساً نیازمند انسان شناسی، فلسفه اخلاق، نظریه بازگشت انسان و سرانجام شناسی جهان است. معارفی که با وجود پیشرفت در امر نظریه سازی همچنان گرفتار ساده سازی و خیال پردازی بوده و ماهیتاً نیز از قابلیت اثبات تجربی نظریههای خویش بیبهره است. بنابراین، برای گشودن راه شناخت جامع و واقع بینانه، انسان باید بر دستاوردهای به اثبات رسیده علوم زیستی، اصول نظری راهنمای علم و تعقل منطقی متکی بود. این شناخت لازمه عمل جهت دار و مؤثر در سطح جامعه است. اگر انسان همه ابعاد وجودی، نیازهای بنیادی و متعالی، و نقاط ضعف و قوت خود را به خوبی نشناسد، قادر به تغییر و اصلاح و رشد خود نخواهد بود؛ و بدون خودسازی هم کوشش در تغییر اصلاحی یا انقلابی جامعه، اگر به شکست و ناکامی و انحراف راه نبرد، به نتایج مطلوبی هم نخواهد انجامید.
این نوشتار، کوششی است در راه گشایی تبیین واقع بینانه انسان بر پایه روش شناسی تطبیقی و سنجش آخرین دستاوردها و دیدگاههای علمی، فلسفی و دینی از انسان؛ بی آنکه مرز و دیواری نفوذ ناپذیر میان معارف فوق گذارده شود. زیرساختهای معرفتی “تبیین انسان” اساساً و ماهیتاً از یکدیگر جدایی ناپذیرند. پایه «انسان شناسی» اگر چه بر علوم مربوط به طبیعت جاندار استوار است؛ اما در معنای عام خود، انسان شناسی دانشی است که شخصیت دینی فلسفی و اخلاقی دارد. فلسفه اخلاق اساساً حوزهای از فلسفه به شمار میرود که با علوم انسانی و نیز تبیین دینی انسان و جهان پیوندی ژرف دارد. تبیین انسان همچنین نیازمند نگاه روانشناختی تجربی و اخلاقی به حیات اجتماعی او، فهم ماهیت رفتار انسانی و ارزیابی ارزشها، هدف شناسی و جهت یابی، و به ویژه حقیقت حیات او در پیوند با سرانجام شناسی جهان نیز هست.
مشخصات کتاب؛
نام مؤلف/گردآورنده: محمود رضاقلی
تعداد صفحات: ۳۵۰ صفحه
نظرات ارسال شده